
معیار دوستان دغل روز حاجت است
قرضی به رسم تجربه از دوستان طلب

واعظان كاین جلوه در محراب و منبر می كنند
چون به خلوت می روند ان کار دیگر می کنند

بیهوده مكن عمر گران صرف رفیقان
عمر صرف كسی كن كه دلش جان تو باشد
امروز كسی محرم اسرار كسی نیست
ما تجربه كردیم كسی یار كسی نیست

دیده یوسف شناسان در غبار کثرت است
ورنه یوسف در میان کاروان پیداست کیست

بردن حسد از حال کسان طور خرد نیست
زنهار که از طور خرد دور نباشی

دلی که رامش جوید نیابد آن دانش
سری که بالش جوید نیابد او افسر

ز هجران طفلی که در خاک رفت
چه نالی؟ که پاک آمد و پاک رفت

سگی را خون دل دادم که با من یار گردد
ندانستم که سگ خون میخورد خونخوار می گردد

حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد

نظرات شما عزیزان: